شعر - موسیقی و ...



گریه

آخرین چیزی ست که باقی می ماند

و بغض

یکی مانده به آخری ست

و امید

پیش از بغض

می ترکد


من این مرحله ها را

مثل مسیر خانه تا دانشگاه

مثل مسیر حول حالنا تا یلدا

کوچه به کوچه از برم

این کوچه ها

هر شب

پر از بادکنک هایی ست

که یکی یکی می ترکند

اول امید

بعد بغض

و گریه آخرین چیزی ست که.


مهدیه لطیفی


اصل نوشت :
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است.


وقتی میفهمی که یه نفر وجود داره، که تو رو به دنیا متصل میکنه. تبدیل میشی به یه آدم متفاوت. یه آدم بهتر

وقتی اون آدم ازت گرفته بشه، اون موقع تبدیل به چی میشی؟


سریال : فرد تحت نظر (person of interest)


موسیقی Apologies اثر رامین جوادی برای سریال person of interest

(برای فصل اول این سریال هست.)

برای دانلود موسیقی بر روی لینک های زیر کلیک کنید : 

Flac Version

Mp3 - 320kbps 



پ.ن : عکس رو از پینترست برداشتم نمی دونم صاحب اثر این عکس کیه. :))


چقدر پاهای کوچکت

به تو می آیند

وقتی در بزرگراه قدم می زنی

و ناخواسته

پل های عابر پیاده را هوایی می کنی

از خانه به خیابان می آیی

مثل آبشاری که از کوه سرازیر می شود

مثل پیامبری که هر چهل روز یک بار

ریاضت گاهش را ترک می کند

از خانه به خیابان می آیی

بی اینکه بدانی

ن زیبا

چه بلایی بر سر جهان می آورند

پس طوری از پله ها پایین بیا

که قیمت دلار بالا نرود

بگذار ، واقعیتی را با تو در میان بگذارم

در خاورمیانه

مردها یا عاشق می شوند

یا انقلاب می کنند

حالا بگو

سهم من از تو

از سرزمینی که برای آن جنگیده ام

چیست ؟

پیراهن خونی بر طناب رخت ؟

مدال افتخار بر دیوار ؟

یا تپانچه ای کهنه

که خشاب خالی اش دیگر هیچکس را نمی ترساند؟

بی اعتنا

دستت را در جیبت پنهان کرده ای

موهایت را در روسری

پیراهنت در آغوش باد است

و چشمانت برای رهگذرانی

که خیابان را

به قبل و بعد تو تقسیم می کنند

کفش هایت را اما اگر به من بدهی

جای دوری نمی رود

دست کم می توانم

چند روز دیگر با دلتنگی هایم راه بیایم

چه می شود کرد ؟

مردی که یک سیگار برایش بیشتر نمانده

پک های آخر را عمیق تر می گیرد.


حامد یعقوبی

----
پ.ن : این شعر را بارها خوانده ام. حامد یعقوبی خوب می نویسد چه غزل چه یک یا دو سپیدی که من از او خوانده ام.
اصل نوشت :

شونه هات که یه روز پناهم بود

حالا زیر ِ سر ِ رفیقامه

این که از کتف من زده بیرون

بال؟!

نه خنجر ِ رفیقامه

احسان رعیت



من دلم را که می­تپد با تو ـ گرچه گمراه ـ  دوست می­ دارم

با تو معدود خنده­هایم را  ـ گرچه کوتاه ـ  دوست می­ دارم


چشم خود را که دیده بود تو را، دست خود را که چیده بود تو را

پای خود را که مدتی شده بود  با تو همراه،  دوست می ­دارم


هر کسی را که دارد از تو نشان، همه را فارغ از زمان و مکان

مثل عکس عروسی­ات که در آن، شده­ای ماه دوست می ­دارم


غصه را در پیِ رمیدن تو، گریه را درپسِ ندیدن تو

لحظه­ای را که بعد دیدن تو، می­کشم آه دوست می ­دارم

یادم آمد. غزل که می­گفتم؛ دوست می­داشتی و می­خواندی

به همین خاطر است شعرم را گاه و بی­گاه دوست می­ دارم


تو عیار محبتم شده­ای،  دوستت دوست، دشمنت دشمن

هرکسی را که دوست می­داری، ناخودآگاه دوست می­ دارم


مهدی شهابی

------
پ.ن : این روزها، 
یا روزهای تلخی ست واقعا و من تلخ می بینم شان.
یا این که روز های شادی ست که من تلخ می بینم شان.
در هر دو حالت مهم نیست که واقعا چیست
مهم این است که من چطور ببینم شان.

پ.ن 2 : کتاب مهدی شهابی توسط انتشارات سوره مهر با زیر چتر ابر چاپ شده است.



 


دریافت 
مدت زمان: 1 دقیقه 23 ثانیه



هنوز میل تو بر قهرهای طولانی‌ست؟ 
بس است جان من! این شیوه نامسلمانی‌ست

 

به وعده‌های تو امّیدوارم؛ اما حیف
که عمر نوح ندارم. که آدمی فانی‌ست

 

نه اینکه هیچ خرابم نکرد خنده‌ی تو
ولی شراب لبت مثل قبل گیرا نیست

 

قلم به دست گرفتم، ولی چه بنویسم؟
که شرح بی‌کسی‌ام در خطوط پیشانی‌ست

 

اگر که عشق نباشد، هلاک خواهم شد
حیات رود، گره‌خورده با پریشانی‌ست.

 

حسین دهلوی

 

پ.ن: زحمت خوانش این دکلمه رو ابوالفضل اکبری کشیده و تنظیم صدا و ویدیو با بنده بوده. امیدوارم دوست داشته باشید. wink


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فایرپک | 09129317233 وبلاگ دکتر خلیل علی محمدزاده مقتدا شاپ Scott صادق آل محمد(علیه السلام) خريدار پالت پلاستيکي Mod gta جاروی مرکزی زنگ انشا Hell